قالب وردپرسافزونه وردپرسقالب فروشگاهی وردپرسقالب وردپرسقالب صحیفه

درس امامت تبیینی 03

 امامت تبیینی (حقیقت و ماهیت امامت) جلسه سوم

با حضور ارزشمند حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر محمدتقی سبحانی (زیدعزه)

🔻زمان: دوشنبه ها ساعت ۱۷:۳۰

از ۱۱ اردیبهشت ماه تا پایان مرداد ماه

🔻مکان: قم، بلوار امین، کوچه ۱۱، پلاک۵

مجری: معاونت آموزش بنیاد فرهنگ جعفری 

تقریر جلسه سوم

در جلسه قبل اهمیت و جایگاه امامت تطبیقی تا حدودی بررسی شد و گفته شد که امامت تطبیقی از آن جهت که مقدمه است برای رویکرد تبیینی از این رویکرد جدا نبوده بلکه هر دو رویکرد در طول هم محَصّل معرفت الامام است.

جایگاه و اهمیت رویکرد تبیینی

اهل بیت(علیهم السلام) تصریح دارند که رویکرد تطبیقی که به نسبه با مخالفین است باید همراه با نظام معرفتی درون شیعی (رویکرد تبیینی) باشد. طبق آموزه های ایشان هر نوع مطالعه و فعالیت تطبیقی باید با توجه به رویکرد تبیینی و هماهنگ با آن صورت بپذیرد و کسی که بیرون از  مجموعه میراث وحیانی  اهل بیت (علیهم السلام) اندیشه ورزی می کند، مورد تایید نبوده  و ره به جایی نخواهد برد.

واقعیت معرفت شناسی بشری این طور است که اگر عقل بدون  رهنمودهای وحی پیش برود راه حقیقت را پیدا نخواهد کرد و این در بحث امامت نیز همین طور است [و رویکرد عقلی تطبیقی باید در کنار رویکرد تبیینی پیش برود.]

پس بدون امامت تبیینی امامت تطبیقی راهی به حقیقت نبرده و مفید نیست واین تصریح کلمات خود اهل بیت(علیهم السلام) است؛ پس بر این اساس فردی که در رویکرد تطبیقی فعالیت دارد، باید از رویکرد تبیینی نیز با خبر بوده ولو این که به شکل تقلیدی این رویکرد را پیش برده باشد.

حال به بررسی شواهد این جایگاه برای رویکرد تبیینی در روایات می پردازیم:

  • روایت سوم باب اضطرار الی الحجه: که سابقا نیز به آن پرداخته شد. آن چه که در این روایت مبنی بر قلب بودن و هدایت گری جریان معرفت جامعه توسط امام صورت می گیرد مطالبی است که خود حضرت(علیه السلام) به هشام فرموده اند و سپس هشام آن را صورت بندی تطبیقی کرده است با توجه به سخنی که هشام دارد که می گوید: قَالَ يَا هِشَامُ مَنْ عَلَّمَكَ هَذَا قُلْتُ شَيْ‏ءٌ أَخَذْتُه‏ مِنْكَ وَ أَلَّفْتُهُ.(کافی شریف جلد ۱ ص ۱۷۱-۱۷۲). این مطلب یعنی اینکه معرفت الامام و رویکرد تبیینی خط دهنده ی رویکرد تطبیقی است ونشان دهنده رویکرد صحیح امامت پژوه تطبیقی است. پس امامت شناسی ریشه اش در امام شناسی است.
  • روایت چهارم باب اضطرار الی الحجة: در این روایت که حضرت به اشکالات متکلمین امامیه در مواجهه با آن فرد مخالف شامی می پردازند علاوه بر مطلبی که در روایت سابق مبنی بر اهمیت  امامت تبیینی در رویکرد تطبیقی وجود داشت ضرورت این رویکرد را نیز در امامت تطبیقی اشاره شده است که اگر فردی خارج از ادبیات وحی امامت تطبیقی را بررسی وطراحی کند، راهی به جایی نخواهد برد.

حال سزاوار است نکاتی که حضرت به نسبه با هرفردی در این مورد فرموده اند برسی شود:

الف: در مورد حمران بن اعین حضرت فرمودند: ثُمَّ الْتَفَتَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى حُمْرَانَ فَقَالَ تُجْرِي الْكَلَامَ عَلَى الْأَثَرِ فَتُصِيب‏…
در این نکته حضرت اشاره دارند که به درستی از معارف و اثر که منظور احادیث است استفاده کرده و به نتیجه درست رسیده است.

ب: در مورد هشام بن سالم می فرمایند: وَ الْتَفَتَ إِلَى هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ فَقَالَ تُرِيدُ الْأَثَرَ وَ لَا تَعْرِفُه‏..
حضرت به او می گویند که تو میخواهی از اثر و روایات بهره ببری ولی یاد نداری.

ج: بعد از این حضرت رو به مومن طاق کرده وبه او می فرمایند که :…ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى الْأَحْوَلِ فَقَالَ قَيَّاسٌ رَوَّاغ تَكْسِرُ بَاطِلًا بِبَاطِلٍ إِلَّا أَنَّ بَاطِلَكَ أَظْهَر… رواغ به معنای کسی است که از راه درست خارج شده برای رسیدن به مطلوبش، یعنی حضرت این رویکرد او را که برای اثبات مطلبی حق از هر راهی پیش برود و از وسائط نادرست بهره ببرد را نهی کرده و همچنین از قیاس که امری مذموم است در لسان اهل بیت(علیهم السلام)چه بخواهد قیاسی فقهی باشد یا کلامی،نهی کرده و این امر را به او گوش زد می فرمایند.
منظور از باطلی که حضرت نهی می کنند از استفاده آن یعنی آن چیزی که خارج از نظام معرفتی وحیانی است زیرا فایده ای نداشته  و باعث هدایت نمی شود.

با توجه به اشکالاتی که حضرت به نسبه با مومن طاق و هشام بن سالم می گیرند جایگاه امامت تبیینی در رویکرد تطبیقی مشخص می شود.

د: متکلم بعدی قیس ماصر است که فردی است که کلام را از حضرت زین العابدین(علیه السلام) آموخته واین یعنی در این بحث با سابقه است. حضرت به او می فرمایند: ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى قَيْسٍ الْمَاصِرِ فَقَالَ تَتَكَلَّمُ وَ أَقْرَبُ مَا تَكُونُ مِنَ الْخَبَرِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَبْعَدُ مَا تَكُونُ مِنْه‏ َمْزُجُ الْحَقَّ مَعَ الْبَاطِلِ وَ قَلِيلُ الْحَقِّ يَكْفِي عَنْ كَثِيرِ الْبَاطِل‏

در مورد او حضرت این نکته را اشاره دارند که با اینکه کلامت قوی است ولی از جایی بحث کلامیت رابه نسبه با معارف نبوی شروع می کنی که بسیار دور است به آن با اینکه باید بحث خودت را از دل معارف نبوی و وحیانی شروع کنی ولی از خارج این معارف بحث می کنی و همین دوری باعث این می شود که حق با باطل مزج و در آمیخته شود! حضرت در ادامه به او می گویند که لازم نیست زیاد حرف بزنی بلکه قلیل از حق کافی است برای برتری و هدایت.

*این معنایش این نیست که فرد متکلم با رویکرد تعبدی با شخص مواجه شود بلکه بهره مندی از میراث معارفی اهل بیت(علیهم السلام)به این صورت باشد که با عقل آن معارف را پایه گذاری عقلی کرد وچارچوب عقلی به آن داد و با این ادبیات با مخالف گفتگو کرد.

ه: در انتها حضرت به هشام رو کرده و می فرمایند: ..قَالَ يَا هِشَامُ لَا تَكَادُ تَقَعُ تَلْوِي رِجْلَيْكَ إِذَا هَمَمْتَ بِالْأَرْضِ طِرْت‏..

یعنی در بحث نزدیک است به زمین برخورد کنی ولی باز قد راست میکنی.

این مطلب که روش اهل بیت(علیهم السلام)در احتجاجات به چه شکلی است مطلبی دامنه دار است ولی با بررسی به این خواهیم رسید که روش ایشان مخالف حتی بدیهیات جدل های اشاعره و معتزله است وبا آنها مخالف است.

نکته: آن چه خوب است دقت شود اینکه طبق معارف قرآنی-روایی جدال در مقابل حکمت قرار ندارد خلافاً با مسلک فلاسفه ومناطقه که در صنعات خمس اشاره دارند که این سه(جدل،خطابه،برهان)سه صنعت در عرض هم ومتفاوت از حیث روش،رویکرد و نتیجه با یکدیگر هستند ولی در فرهنگ قرآنی این سه در طول هم هستند وبا این واژگانی که برای اسلامی کردن فلسفه یونان استفاده شده است فرق دارد. بلکه در وحی این سه، حرکت هایی در طول همدیگر هستند که مکمل هم اند ونباید خلاف یکدیگر باشند و صاحب جدال وموعظه باید ابتدا صاحب حکمت باشد تا به آن رهنمود کند. جدال احسن در راستای رساندن فرد به به حکمت است. پس یعنی در رویکرد تطبیقی باید فرد را نزدیک تر کرد به معرفت الامام تا آشنا تر شود به حقیقت معرفت امام، نه اینکه با هر دلیلی دنبال ساکت کردن او بود زیرا آن چه که نتیجه می دهد مزج حق وباطل ونقض شدن مطالبی است که ثابت شده است.

بحث اصلی:

۱-جایگاه امام و ماهیت و تعریفش

همانطور که در امامت تطبیقی اولین مبحث مورد بررسی چیستی وماهیت امامت است که در این راستا تعریف امامت بررسی می شود تا تصوری از بحث پیدا شده تا ادامه بتوان حول آن مباحثی را مطرح کرد، در امامت تبیینی نیز همین طور است وباید ابتدا ماهیت امامت بررسی شود. این رویکرد را می توان در کتب محدثینی همچون کلینی در کافی، صفار در بصائر و صدوق در کمال الدین، دید.

تعریف امامت:در رویکرد تطبیقی تعریفی که ارائه شده این است که امامت رئاست عامه برای دین و دنیا به صورت جانشینی از نبی مکرم اسلام است.

در حوزه تبیینی فضای مباحث ماهیت شناسی فرق دارد نه اینکه متعارض باشد بلکه فضایی متفاوت است و از همین رو متکلمان کمترین رجوع را به روایات دارند وحتی معنای قرآنی امامت را نیز وارد امامت تطبیقی نمی کنند، یعنی آیه امامت (سوره بقره ۱۲۴) که بیان کننده حقیقت و ماهیت امامت هست را بررسی نمی کنند؛ زیرا این آیه و روایات ذیلش خارج از فضای تطبیقی که متکلمان تعریف کرده اند، می باشد و این به خاطر اختلافاتی است که این آیه با تعریف ارائه شده در آن منهج دارد که بیان باشد از:

۱-جمع شدن امامت با نبوت در این آیه با این که تعریف امامت را در پس نبوت و جانشین او بیان کرده است.

این اختلافات باعث آن شده است که بگویند امامت مورد بحث در آیه غیر از امامت در رویکرد تطبیقی است!

اما در رویکرد تبیینی این آیه مهم ترین آیه در بحث ماهیت شناسی امامت است  وطلیعه بحث است و دیگر آیات ذیل این آیه بررسی می شود واین اهمیت در روایات نیز مورد بررسی و نشان داده شده است.

اصول شناخت ماهیت امام و امامت

با توجه به روایات پنج اصل را به دست می آوریم که برای فهمیدن وتبیین ماهیت امامت وجایگاه امام لازم است و باید اول این اصول مورد بررسی و تدقیق قرار گیرد تا بتوانیم تعریف و تلقی درستی از امامت در معارف به دست آوریم ومقامات را با توجه به این بررسی کنیم:

اصل اول: امامت امری تکوینی و نفس الامری است.

یعنی اینکه امام منصوب من قبل الله است صرفا یک جعل و اعتبار نیست بلکه با توجه به روایات وآیات این به دست می آید که در امام واقعیتی به وجود می آید که باعث نصب شدن او می شود. این سر منشا همان مبحث اختلافی در تاریخ اندیشه است که آیا امامت اکتسابی است یا تفضلی؟ این یکی از مباحث اختلافی است که برای بررسی دقیق و پاسخ درست باید در ذیل این اصل مورد بررسی قرار گیرد.

در همان آیه امامت، نشان داده شده است که حضرت ابراهیم به نسبه با ابتلا الهی فعالیت و کارکردی داشته است که پس از آن کار بوده که ایشان منصوب به امامت شده است.

اصل دوم: برای رسیدن به جایگاه امامت باید جعل الهی نیز باشد

این اصل متکفل این نکته است که صرف داشتن آن ویژگی و واقعیت توسط فرد کافی نیست برای این که امام باشد بلکه باید خداوند نیز آن فرد را منصوب و جعل کند به نسبه با امامت.الفاظ (اجتباء،اصطفاء،اختیار) در روایات به این اصل اشاره دارند.

اگر این جعل نباشد ولو اینکه آن فرد دارای مقامات نفسانی لازم برای امامت هم باشد باز هم امام نشده است. شاید بتوان به نسبه با حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) این را گفت که با این که ایشان حجت الهی بودند ولی چون جعل نشده است، امامت برایشان امام نیستند.

اصل سوم:امامت مقامی غیر از نبوت و رسالت است

یکی دیگر از نزاع های تاریخی همین بوده است که آیا می توان به اهل بیت(علیهم السلام)نبی گفت یا خیر؟با توجه به آیات وروایات این اختلاف به دست می آید که امامت غیر از نبوت است. ولی این بدان معنا نیست که نشود فردی هم دارای مقام نبوت باشد وهم امامت بلکه عینی تفاوت مفهومی دارد ولو در مصداق متحد باشد.این اختلاف علاوه بر بازگشت به مقامات در مقام جعل نیز با هم تفاوت دارند.

اصل چهارم:امام با توجه به این مقام وظایفی خاص را بر گردن دارد

امام با توجه به بهره مندی از این مقام در تکوین و تشریع وظایفی را برعهده دارد.یعنی اینطور نیست که جعل این مقام فقط اعتباری و بدون کار کردی باشد بلکه وظایفی را این جعل موجب خواهد شد. این وظایف در هر سه مقام نبوت و رسالت و امامت با یکدیگر فرق دارد واصلا اصطفا و نصبی که صورت گرفت است برای این امر بوده است.

افرادی که مجعول نشده اند به این مقام ولو اینکه دارای آن مقامات و امور باشند ولی این وظایف را نخواهند داشت.

اما اینکه آیا فقط وظایف تشریعی(با اختلافاتی که دارد) را دارا هستند یا وظایف تکوینی با مراتبی که گفته شده را نیز دارا هستند یا خیر محل بحث است ؟یعنی آیا مثل تعبیر علامه مجلسی از باب علیت غایی تصرف تکوینی دارند یا بنا بر نظر برخی علیت فاعلی هم دارند؟
اما آن چه مورد پذیرش بوده و قدر متیقن است حداقل تصرفات تکوینی مربوط به امور تشریعی را دارا هستند ولی باید در مکان خودش بررسی شود.

اصل پنجم:به جهت این مقامات وجعل امام رابطه خاصی با نظام عالم دارد

با توجه به مقامات،جعلی که صورت گرفت و وظایفی که امام دارد رابطه ای خاص با عالم اعم از خداوند و دیگر موجودات دارد. یعنی به جهت مقامات و وظایف امام امکاناتی خاص را نیز داراست که این لازمه مقام امامت است، یعنی از همان ابتدای خلقت ایشان تا مقامات و ویژگی هایی که دارا هستند باید نسبت خاصی وجود داشته باشد.

اگر این مطالب و اصول روشن شود تصور صحیح از مقام امامت شکل خواهد گرفت و در روشن شدن معانی اوصاف نیز موثر است.

*نکته ای درمورد زیارت جامعه کبیره

زیارت جامعه محصول امام شناسی تمامی اهل بیت(علیهم السلام)است وجمع کننده تمام احادیث ائمه است. واین که مضامنیش غلو شمرده شده است به جهت عدم روشن شدن این اصول است.حضرت هادی(علیه السلام)دو سند امامتی دارند یکی امامت تبیینی که همین زیارت جامعه کبیره باشد و یکی تطبیقی که زیارت غدیریه است که در امتداد یک دیگر باعث شناخت امام می شود.

 

دیدگاهتان را بنویسید